شهید «رجب تخمه‌چی» با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1363 راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در تاریخ 17 بهمن‌ماه 1365 در شلمچه و در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

به گزارش پایگاه خبری صدای بناب، به نقل از دفاع پرس شهید «رجب تخمه‌چی»، 2 آذرماه 1343 در آذرشهر به دنیا آمد. وی پس در تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه شرکت داشت و پس از به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1363 راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در تاریخ 17 بهمن‌ماه 1365 در شلمچه و در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

زندگی‌نامه شهید:

شهید «رجب تخمه‌چی» در سال 1343 در یک خانواده مذهبی و متدین در شهرستان آذرشهر دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سوم نظری به پایان رساند و بارها به علت شاگرد ممتاز بودن از مدرسه جایزه گرفت. شهید بعد از انقلاب در انجمن‌های اسلامی مدارس و نیز در پایگاه های بسیج شرکت فعالانه داشت و در برپایی نمایشگاه کتاب که در آن اکثرا کتابهای حضرت امام و شهید مطهری عرضه می‌شد، نقش به سزایی داشت.

شهید در دوران رژیم ستم‌شاهی که در شهرستان، تظاهرات و راهپیمایی می‌شد در آن‌ها شرکت می‌کرد و حتی یکبار گاردها با باتوم وی را مضروب ساخته بودند.

شهید تخمه‌چی بعد از اتمام سوم نظری وارد نهاد مقدس جهاد سازندگی شد و در جهاد سازندگی آذرشهر ، بناب، اهر و تبریز فعالیت نمود و در سال 63 تنها با اطلاع برادرش و بدون اطلاع دادن به افراد دیگر رهسپار جبهه‌ها شد. با این که او از نظر خدمت سربازی معافیت دایم داشت ولی به دفعات متعدد هم از طریق سپاه پاسداران و هم از طریق جهاد سازندگی عازم جبهه ها شده بود.

شهید علی‌رغم این که در جبهه‌ها چندین بار جانفشانی های افراد دیگر سخن می گفت. آخرین بار که قرار بود از طریق جهاد سازندگی به جبهه‌ها اعزام شود با برادران پایگاهی صحبت می‌کند و می‌گوید اگر من شهید شدم، عکس مرا در کنار عکس شهید منبر حجت الاسلام «بنابی» بزنید. وی عاشق حضرت امام(ره) و روحانیت معظم بود.

خاطرات، برادر شهید:

در سال 65 هنگام عملیات کربلای 5 در لشکر عاشورا بودم و رجب نیز از طریق جهاد اعزام شده بود. یک روز فرمانده گروهان مرا صدا زد و گفت از شهرستان زنگ زده‌اند و تو را می‌خواهند.

وقتی بنده به سپاه آذرشهر زنگ زدم گفتند برادرت مجروح شده و خانواده‌ات می‌خواهند تو را ببینند. بنده جهت تصمیم‌گیری و این که آیا واقعا برادرم مجروح شده یا نه به قرآن متوسل شدم که آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا» آمد فورا فهمیدم که برادرم شهید شده و از آن موقع هر وقت به یاد آن روز می افتم خدا را سپاس می‌گویم که برادرم را جزو شهیدان دفاع مقدس قبول نموده است.

خاطره دیگری هم دارم که مربوط به قبل از جبهه رفتن بنده بود که یک روز در خواب دیدم که پدربزرگم در منزل تشریف دارد و با یکی از ائمه که بنده چهره او را نمی‌دیدم ولی به ذهنم خطور کرد که شاید امام علی (ع) باشد صحبت می‌کند ولی من صحبت آن ها را نمی‌شنیدم، از پدر بزرگم خواستم که از حضرت علی (ع) برای بنده شهادت بخوهد که فورا پدربزرگم گفت شما صحبت نکنید که بعد از شهادت برادرم متوجه شدم که امام در مورد برادرم با پدربزرگم صحبت می‌کرد.

شهید اکثرا حقوقش را که می‌گرفت به مستنمندان و فقرا می بخشید و در مورد استفاده شخصی از بیت‌المال حساسیت ویژه‌ای داشت.

او اکثر عمرش را در پایگاه مقاومت در جهاد سازندگی و جبهه گذراند و سرانجام در حالی که از ناحیه کتف مجروح شده بود دست از کار نکشید و در مقابل اصرار همرزمان که خواستار برگشت او به عقب بودند مقاومت کرد تا اینکه بعد از مدتی ترکشی، سر شهید را شکافت و او را به مهمانی آسمان‌ها برد.